+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 10:45 توسط دزیره
|
لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند...
![]()
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 10:22 توسط دزیره
|
ای کاش
فریاد انقدر بیصدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست
فریاد انقدر بیصدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست
![]()
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 10:21 توسط دزیره
|
صدبار به سنگ کینه بستند مرا
از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بی ریا باید زیست
آینه شدم باز شکستند مرا

از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بی ریا باید زیست
آینه شدم باز شکستند مرا
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 10:18 توسط دزیره
|
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه میباره.
به کسی توجه نمیکنه از کسی خجالت نمیکشه میباره و میباره و
اینقدر میباره تا آبی بشه آفتابی بشه
کاش!کاش میشد مثه آسمون بود وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی بشی
به کسی توجه نمیکنه از کسی خجالت نمیکشه میباره و میباره و
اینقدر میباره تا آبی بشه آفتابی بشه
کاش!کاش میشد مثه آسمون بود وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی بشی
![]()
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۸ ساعت 23:34 توسط دزیره
|
