دستى از دوردست ها انگار ، مى کشد این قطار خالى را
دلم ، اى اتفاق سرگردان! در کدام ایستگاه مى میرم؟
چاره اى نیست،غصه پیرت کرد کم کم از یاد مى روى دل من
تو شبى زنده زنده مى سوزى ، من شبى بى گناه مى میرم
دلم ، اى اتفاق سرگردان! در کدام ایستگاه مى میرم؟
چاره اى نیست،غصه پیرت کرد کم کم از یاد مى روى دل من
تو شبى زنده زنده مى سوزى ، من شبى بى گناه مى میرم

نميخوام بگم که سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره ا
چون شب هم بالاخره تموم ميشه...
نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالي...
چون اب که هميشه پاک نميمونه...
نميخوام بگم که دوستت دارم...
چون منکه اصلا دوستت ندارم...
بلکه من عاشقتم...
چقدر سخته هر لحظه با تو بودن اما از تو دور بودن
+ نوشته شده در دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت 0:39 توسط دزیره
|