این شعر سهرابو خیلی دوست دارم. علاوه بر محتوای زیبا از نظر فنی و لغوی خیلی قشنگه. روحیه ی نقاش سهراب اینجا خیلی معلومه. شعرش پر از مضمون ها و ترکیبات زیبا و لطیفه طوری که میشه حسش کرد. ساده و روان. از نظر قافیه هم خوب کار کرده. با اجازه ی خانوم سوزنچی![]()
![]()
![]()
در قیر شب
دیرگاهی است كه در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیك پاهایم در قیر شب است
رخنهای نیست در این تاریكی
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم میبندد
میكنم هر چه تلاش،
او به من می خندد .
نقشهایی كه كشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود .
طرحهایی كه فكندم در شب،
روز پیدا شد و با پنبه زدود .
دیرگاهی است كه چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است .
جنبشی نیست در این خاموشی
دستها پاها در قیر شب است .
